مرد نمکی

دفتر مدرنی برای بیان هرآنچه در عقل و دل دارم...

مرد نمکی

دفتر مدرنی برای بیان هرآنچه در عقل و دل دارم...

دفتری همیشه باز برای بیان هرآنچه از عقل و دلم میگذرد؛ شاید برای شما جالب باشد و شاید هم که هیچ...

طبقه بندی موضوعی

شهامت و ترس

دوشنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۴۲ ب.ظ

بسمه تعالی

ترس ها متفاوتند اما همگی آنها انشعابات یک ترس اصلی ، شاخه های یک درخت

هستند. اسم این درخت مرگ است...

شاید بدانید که این ترس و همه ترس ها در

ارتباط با مرگ اند. مرگ فقط سایه است.شاید ندانید که اگر واقعا از ورشکستگی

می ترسید، اگر واقعا از بی پولی هراسانید، در مقابل مرگ آسیب پذیر می شوید.

مردم پول را به عنوان حامی قبول دارند. اگرچه به خوبی می دانند سپری برای

محافظت در مقابل آن وجود ندارد. اما هنوز معتقدند باید کاری کرد. چون حداقل

شما را مشغول نگه می دارد. و مشغول بودن نوعی ناهشیاری، نوعی اعتیاد است.

ممکن است روزنامه ای را بخوانند که از صبح تاکنون سه بار خوانده اند. آنها تنها

می خواهند درگیر باشند. چون این کار حایلی بین آنها و مرگ است. تنها ترس از مرگ

وجود دارد. تشخیص این نکته که  تمامی ترس ها انشعابات یک ترس واحد هستند،

بسیار مهم است. چون اگر ریشه را بشناسید می توان کاری کرد. اگر مرگ اساسی

است و ترس بنیادی از مرگ ناشی می شود، پس تنها راه بی ترسی، تجربه درونی

آگاهی زنده است.

آیا ترس و گناه یکی هستند؟ ترس و گناه یکی نیستند، ترس پذیرفته شده به آزادی

تبدیل می شود و ترس انکار شده، پس زده و نکوهش شده به گناه تبدیل می گردد.

اما شما ترس را به عنوان بخشی از شرایط بپذیرید...

ترس بخشی از شرایط است. فقط یک بخش است. بخشی بسیار کوچک و ناچیز

و کل وسیع است. یک قطره، یک قطره بسیار کوچک در مقابل کل، کل اقیانوس

دچار اضطراب می شود: "ممکن است در کل گم شوم ، هویتم از دست برود" این

ترس از مرگ است. تمامی ترس ها، ترس از مرگ است. ترس از فنا شدن است.

طبیعی است که انسان بترسد و هراسان شود. اگر این را بپذیرید، اگر بگویید

زندگی این گونه است و آن را کاملا بپذیرید، آن وقت هراس و دلواپسی فورا متوقف

می شود. و ترس، همان انرژی که به صورت ترس در آمده بود، از سر در گمی

در می آید و تبدیل به آزادی می شود. آنوقت درک می کنید که حتی اگر قطره در

اقیانوس  ناپدید شود باز هم در آنجا حضور دارد. در واقع بخشی از کلیت اقیانوس

می شود. آنگاه مرگ به نیروانا تبدیل میگردد.

اگر حفاظی به دور خود بکشید و خود را محصور کنید و حالت تدافعی بگیرید،

آنگاه گناه سر بر می آورد. هر چیز واپس زده ایجاد گناه می کند. هر چیز ممنوعه

گناه بوجود می آورد. هر چیز که مخالف طبیعت انجام شود، گناه می آفریند...

سپس احساس گناه می کنید و به خود و دیگران دروغ می گویید.

نفس همیشه از ترس ناشی می شود. و شخص دائما بی ترس نفس ندارد.

نفس نوعی حفاظ و حمایت است. چون می ترسید، زندانی در اطراف خود ایجاد

می کنید، که شما اینطور و آنطور، یا این و آن هستید. بنابراین کسی جرات نمی کند

به شما صدمه بزند. از طرفی این اساسا ترس است. کار خوبی است اگر عمیقا

و به درستی به درون آن نگاه کنید. ناگهان علت اساسی را می بیند و مسائل

خیلی ساده می شوند. وگرنه مردم به جنگ با نفس ادامه می دهند. در حالی که

نفس مشکل واقعی نیست. بنابراین فقط با علائم بیماری می جنگند نه با خود بیماری.

بیماری اصلی ترس است. شما به جنگ با نفس ادامه می دهید و هدف اصلی از دست

می رود. چون نفس دشمن واقعی نیست. بلکه دشمن ساختگی است. حتی اگر برنده

شوید  چیزی که مغلوب می شود دشمن ساختگی است، که اصلا  حیات ندارد و تنها

یک صورت ظاهری است. گوئی زخم زشتی دارید که به جای درمان آنرا با زیور آلات

پوشانده اید.

بنابراین هر کسی که می ترسد، در عمق وجودش،  در اطراف ترسش  نفس بزرگی

خلق می کند تا حجیم تر شود.

منبع:

http://salek7.blogfa.com/post-149.aspx

  • ۹۵/۰۳/۰۳
  • مرد نمکی

ترس از مرگ

شهامت

وصال و ترس

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی